شــعر طنـــر دربــــ-ــاره حمــله بیــگانگـــان به زبـــان شیـــریــن فــ-ــارســـی
ناله های نی،ازآن نی زن است ناله های من،همه مال من است
شرحه شرحه سينه ميخواهی اگر من خودم دارم ، مرو جای دگر
اين منم كه رشته هايم پنبه شد جمعه هايم ناگهان يكشنبه شد
چند ساعت،ساعتم افتاد عقب پاك قاطی شدسحر بانيمه شب
يك شبه انگار بگرفتم مرض صبح فردايش زبانم شدعوض
آن سلام نازنينم شد«هلو» وآنچه گندم كاشتم،روييد جو
پای تاسرشدوجودم«فوت»و«هد» آب من«واتر» شد و نانم«برد»
وای من! حتي پنيرم «چيز» شد است و هستم ، ناگهانی «ايز» شد
كم كمك،گاهي«هلو»،گاهي«پيليز» نطق كردم! خرده خرده ، ريز ريز
من كه با آن لهجه و آن فارسی آنچنان خو كرده بودم سال سی
من كه بودم آنهمه حاضر جواب من كه بودم نكته ها را فوت آب
من كه با شيرين زبانيهای خويش کار خود در هر كجا بردم به پيش
آخر عمری،چو طفلي تازه سال از سخن افتاده بودم ، لال لال
در گرامر همچنان سردرگمم مثــل شاگــرد كلاس دومــم
گاه«گود مورنينگ»من جای سلام از سحر تا نيمه شب دارد دوام
با در و همسايه هنگام سخن لرزه می افتد به سر تا پای من
مي كنم با يك دو تن اهل محل گاهگاهي يك «هلو» رد و بدل
گرهواخوبست يا اين كه بداست گفتگو درباره اش صد در صد است
جز هوا ، هر گفتگويی نابجاست اين جماعت ، حرفشان روی هواست
بگذر از نی ، من حكايت مي كنم وز جدايی ها شكايت مي كنم
نی كجا اين نكته ها آموخته نی كجا داند نيستان سوخته
نی كجاازفتنه های شرق وغرب داغ بر دل دارد و تيشه به فرق
بشنو از من ، بهترين راوی منم راست خواهی،هم نی و هم نی زنم
سوختند آنها نيستان مرا زير و رو كردند ايران مرا
كاش ميماندم در آن محنت سرا تا بسوزانند در آتش مرا
تا بسوزانندم و خاكسترم در هم آميزد به خاك كشورم
ديدی آخر هر چه رشتم پنبه شد جمعه هايم ناگهان يكشنبه شد